فرایند جهانی شدن از منظر جامعهشناختی
فرایند جهانی شدن از منظر جامعهشناختی
منبع:فصلنامه معرفت
مقدمه
بحث جهانیشدن را میتوان از ابعاد گوناگون مورد توجه قرار داد; مثلا، الگوهای مربوط به رویكردهای توسعه، مكتب نوسازی، مكتب وابستگی و نظام جهانی و یا از ابعاد اقتصادی، به جهانیشدن پرداخت و یا ابعاد سیاسی موضوع را بررسی كرد. در این مقاله سعی بر آن است كه، از منظر جامعهشناختی موضوع جهانیشدن مورد توجه قرار گیرد. از آنجا كه هنوز تحقیقات و بررسیهای جامعی در ایران در این باب صورت نگرفته با استفاده از چند سخنرانی گیدنز، جامعهشناس معروف انگلیسی، به بررسی بخشهایی از این مقوله پرداخته شده است. بخشی از این مقاله اقتباسی از نوشتهها و سخنرانیهای ایشان در محافل گوناگون است و در مواردی، اشاراتی با استفاده از مشاهدات نگارنده آمده است. تصور آن است كه بحثهای گیدنز با آنكه واجد برخی ابعاد قابل توجه است، ولی باید به صورت جدی مورد نقد قرار گیرد. از این نظر، میتوان این مقاله را مقدمهای بر شناختبخشی از نظرات این صاحب نظر تلقی كرد.نمودی از جهانیشدن
در سال 1371 در یك ماموریت علمی در ژاپن به سر میبردم، در تابستان، همسر و فرزندانم برای مدت دو ماه به دیدنم آمدند. در ژاپن، تلویزیون NHK معمولا فیلمهای خوبی به صورت مستند و داستانی پخش میكند. از حدود 15 روز پیش از آمدن خانواده، هر شب راجع به پخش فیلمی تبلیغ میكردند كه در فلان شب پخش میشود و دیدن آن برای كودكان كمتر از 12 سال ممنوع است. زمان پخش فیلم رسید. از دختر كوچكم خواستم كه بخوابد. او رفت كه بخوابد. خواهر بزرگترش هم او را همراهی كرد. هنوز چند دقیقه از شروع فیلم نگذشته بود كه صدای خنده بچهها به گوش رسید و دختر كوچكم آمد و گفت كه این فیلم را دیده است. او توضیح داد كه در جشن تولد دختر همسایهمان، كه پدرش بازاری و از اشخاص متدین است، این فیلم را دیده; هر دو قسمت آن را هم دیده است. فیلمی كه ژاپن یك ماه تبلیغ میكرد كه میخواهد در فلان شب نمایش بدهد و تاكید میكرد كه بچهها آن را نبینند، بچه من، كه فكر میكنم خیلی مواظب او بودهام، قبلا دیده بود. امروز در روستاهای دوردست نه تنها شبكههای تلویزیونی، بلكه ماهواره اوقات فراغت آنها را پر كرده و این یك واقعیتی است كه نمیتوانیم آن را كتمان كنیم. امروز امواج از مرزها گذشته است. دوست و مهندس معماری نقل میكرد كه برای بازدید ساختمانی در مهرآباد جنوبی در بالای ساختمانی چند طبقه رفتم. از دیدن انبوه بشقابهای ماهواره نصبشده در پشتبام خانههای كوچك منطقه متعجب شدم; چون مهرآباد جنوبی منطقهای است در پایینهای شهر تهران و خانهها كوچك. آن همه بشقابهای ماهوارهها برایم واقعا عجیب بود!پدیده جهانیشدن در ایران و نظرگاههای متفاوت
این پدیده در ایران به صورتهای گوناگون مورد توجه قرار گرفته است:1. گروهی آن را به پدیده «تهاجم فرهنگی» تقلیل داده و با گرایش تدافعی در مقابل آن سنگربندی كردهاند و در مقابل پیامدهای یكپارچگی جهانی و بررسی آن به منزله گسترش فرهنگ غربی پای میفشارند.
2. گروهی دیگر این پدیده را تا حد اقتصاد جهانی تقلیل دادهاند و راه حل را در عضویت در نهادهای اقتصاد جهانی میدانند. این نظر هنوز هم در جامعه ما مطرح است.
3. دسته سوم گروهی هستند كه ضمن هشداردادن نسبتبه عوارض تهاجم فرهنگی، پیوستن به سازمان تجارت جهانی را متذكر میشوند و در این زمینه، نظراتی نیز ارائه میكنند. اگر این نظرات را قدری جدی تلقی كنیم، متاسفانه باید یادآور شویم كه این پدیده را به طور جامع و همه جانبه مورد توجه قرار ندادهایم. جامعهشناسان، كه در شرایط امروز ایران محلی از اعراب ندارند یا در حاشیه هستند، این موضوع را جدی تلقی كرده و كسانی مثل جرج ریتزر به بعد فرهنگی موضوع توجه كردهاند، صحبت از مك دونالدی كردن جوامع [ دهكده جهانی ]به میان میآورند و نظامهایی از جمله رسانههای عمومی، آموزش و پرورش، بازتولید فیلمهای غربی یا نمایش مستقیم آنها با حذف برخی صحنهها را پیشنهاد میدهند. اما گاهی جملات، فضا و گفتوگوهای مربوط به هم را در این فیلمها نمیتوان سانسور كرد. اكنون جامعهشناسان وطنی، كه چند سالی را در خارج بودهاند، برخی از ابعاد این پدیده را متوجه شده و شعار جامعه مدنی، آزادی به نوعی كه آنها میخواهند (یعنی آزادی غربی دارای منشا زمینی) سر میدهند و میخواهند با استفاده از وسایل نوین ارتباطی بتوانند به هر طریق ممكن، زندگی كنند; آنچه را نظام جهانی از چند سال پیشبهعنوانیكخطمشیدرسطحكشورهای جهان سوم پی میگیرد، هر روز به نوعی مطرح میكنند، بدون اینكه به ساختارهای كلی جامعه ما عنایتی داشته باشند.
چند سال است كه سازمان ملل پس از طرح مقوله توسعه پایدار، بر دو مقوله تاكید فراوان دارد و عملا هم این مقولات را به كار میبرند: یكی اینكه ان. جی. او N.G, O را تایید میكند; یعنی سازمانهای بینالمللی (UN) تایید ان. جو. او است. من در یكی از این گردهماییها در استانبول شركت كرده بودم (كنفرانس هبیسات 2) بیش از 15 هزار نفر از ان. جو. اوها به نمایندگی، به آنجا آمده بودند; یعنی سازمانهای غیر دولتی كه امروز مدنظر هستند، حتی میگویند ما به شما كمك میكنیم تا حرفهایمان را به وسیله شما بزنیم، ما اصلا دولتها را قبول نداریم، ما اصلا با دولتها صحبت نمیكنیم. دیگری حكومتهای محلی و طرح آنها در قالب شوراهای محلی است. این دو مقوله به طور رسمی امروز سیاست و راهكار سازمانهای بینالمللی است كه نه تنها با جریان جهانیشدن منافاتی ندارد، بلكه پیشنیاز آنها نیز میباشد.
دیدگاههای گوناگون در باب جهانیشدن
مشكل اصلی از ترجمه واژه globalization ناشی میشود. در ایران، این واژه به جهانیشدن، سیارهای شدن، كوچك شدن جهان، دهكده جهانی، فراگیرشدن جهان، یكپارچگی جهانی ترجمه شده است، اما همانگونه كه اخیرا در ترجمه كتابی از گیدنز آمده، او از جامعه جهانی به عنوان «جهان رهاشده» (1) یاد میكند. این تعبیر، كه در ایران با عنوان جهانیشدن ما با آن برخورد میكنیم، انواع و اقسام گوناگونی دارد. مسائل فراوانی ناشی از جهانیشدن است: گسترش فقر و غنا، فروپاشی شوروی (سابق) و اضمحلال ماركسیسم، دگرگونی ارزشهای خانواده، بیقوارگی شهرها، افزایش سن ازدواج، فزونی طلاق، گسترش همجنسبازی، ازدیاد اعتیاد و هزاران مساله دیگر از این سنخ، نه تنها در ایران، بلكه در كشورهای بسیاری طی دو سه دهه اخیر ابعاد نگرانكنندهای یافته است. جهانیشدن مقولهای است كه این روزها بیش از مقوله «تهاجم فرهنگی» مسالهزاست; یعنی ابعاد مساله جهانیشدن و اثرات فرهنگی آن گستردهتر، عمیقتر و اساسیتر از فقط یك بعد فرهنگی آن است. درباره جهانیشدن و یكپارچگی جهانی، در حال حاضر، چند دیدگاه وجود دارد:اول. نظریه «دولت - ملت» اومای
اومای ژاپنی در كتابش به نام دولت و ملت، كه در سال 1995 نوشته و جامعه روشنفكری اروپا را وادار به واكنش كرده، نظرات نگرانكنندهای درباره سرنوشت جهانیشدن ذكر كرده است. او اعتقاد دارد سرعت و پیشرفت جهانیشدن چنان قوی است كه دولتها و ملتها قدرت مهار آن را ندارند. او نقش قدرت و خطمشی را در بازار بیمرز جهانی مهم دانسته است و جایی برای منافع ملی در آن نمیبیند. به عبارت دیگر، منافع ملی در این بازار جایی ندارد. وی ایالات شمالی امریكا را مثال میزند كه در سالهای اخیر، یك سوم سرمایهگذاریهای ژاپنیها در آنجا انجام شده است. امهات نظریات این محقق و سایر كسانی را كه در این گروه قرار دارند، میتوان اینگونه ذكر كرد:1. رقابتی بین كشورها وجود ندارد; اگر رقابتی باشد، بین مناطق است، نه كشورها. «منطقه» ای هم كه عنوان میكند، منطقه سرمایهداری است; منطقهای كه سرمایهها در آن گرد هم میآیند. برای مثال میگویند: ناامنیهایی كه پدید آمده یا حضور چین در هنگكنگ، موجب مهاجرت سرمایه از هنگكنگ به سوی كانادا یا نقاط دیگر شده است.
2. این نظر كه دولتها باید مردم را در مقابل خطر استثمار حفاظت و حمایت كنند، مرده است و حتی حمایت از سرمایه را نیز به دولت واگذار نمیكنند. بازار خود به تحولات جواب داده و اقدامات لازم را صورت میدهد; بازار جهت و محل سرمایه را تعیین میكند.
3. اطلاعات بدون دخالت دولتها به سرعت و مستقیم به مصرفكننده میرسد و راه دخالت دولت در این میان، برای تشخیص منافع ملی بسته شده است. افراد به منافع خود مینگرند، به منافع ملی توجه ندارند. 4. مردم دوست دارند به سبك عمومی و جهانی زندگی كنند; در «دهكده جهانی» ، كه ارزشها متكثر شده، اقتصاد پلورالیستی است و در كشورهای گوناگون، چالشهایی در این زمینه مشاهده میشود; مثل ژاپن كه با همه پیشرفتش، دولتش آنچنان كه میبایست، توسعه پیدا نكرده است.
5. این نظر كه منابع طبیعی یك ثروت واقعی تلقی میشوند، دیگر منتفی شده است; حتی كشورهای عضو اوپك هم باید این واقعیت را بپذیرند كه دیگر نمیتوان در درون مرزهای ملی خود زندگی كرد و مرزهای ملی فعالیتهای صنعتی را جذب نمیكنند. دولتها با این موضوع مخالفند و حقایق را منكر میشوند، ولی اطلاعات راههای نفوذ خود را از ورای مرزها گشوده و دولتها قادر به مهار آن نیستند. 6. از این پس، دولتها دارای سه منبع اصلی اقتدار یعنی اخذ مالیات، تسلط و بهرهگیری از منابع طبیعی و مهار نیروهای نظامی - انتظامی نخواهد بود. اینها را به عنوان سه منبع اصلی اقتدار تا پیش از جهانیشدن برای دولتها میدانستند و اومای و طرفدارانش معتقدند كه اینها دیگر منبع اقتدار نیستند، بلكه اقتدار بر آگاهی مردم و جریان سریع اطلاعات متكی است. به عقیده این گروه، وظیفه دولت اطلاعرسانی و آموزش، آن هم برای اصل «یكپارچگی جهانی» است. دولتها چارهای جز خدمتبه رشد و گسترش این پدیده ندارند; یعنی جهانیشدن، آنچنان سریع است كه از دولتها تسلیم نهایی را میخواهند.
7. حذف مرزها و یكپارچگی جهانی در عرصه تجارت و اقتصاد; شركت نیسان، فولكس واگن را در ژاپن توزیع میكند، فولكس واگن، نیسان را در اروپا میفروشد، مزدا و فورد با هم ازدواج میكنند و حتی گروههای طرح تحقیق مشترك میسازند و استودیوهای فیلمبرداری هالیوود را ژاپنیها اداره میكنند. آنها این اختلاط و یا بیمكانشدن سرمایه را به عنوان یك عامل اصلی، كه از بینرفتنش مرزها را هم از بین میبرد، یاد میكنند. پس یك عده كسانی هستند كه به صورت افراطی معتقد به یكپارچگی جهان هستند و علایمی هم كه ذكر شد هم فرهنگی است، هم اقتصادی، هم دارای شكلهای گوناگون. پرچمدار این طرز تفكر اومای است كه كتاب خود را در 1995 منتشر كرده است. (2)
دوم. نظریه نهادینهكردن اقتصاد مبتنی بر بازار
برخی جهانیشدن را یك ایدئولوژی میدانند; مانند لیبرالیسم كه هدف از آن این است كه ایدئولوژی اقتصاد مبتنی بر بازار را در كشورهای گوناگون نهادینه كنند; ایدئولوژیای كه سعی دارد به اشكال گوناگون، اقتصاد جهانی مبتنی بر بازار را گسترش دهد و آن را سرنوشت محتوم مردم بداند. دیدگاه مبتنی بر لیبرالیسم اقتصادی میكوشد مقولات مربوط به راهبردهای جایگزینی واردات، حفاظت از صنایع داخلی، خوداتكایی، محوریت تولید مواد غذایی كشور و چیزهایی دیگر از این قبیل را به مسخره بگیرد، همان نكات كلیدی و اصلی كه در انقلاب ما و در قانون اساسی به برخی از آنها تصریح شده و مورد تاكید قرار گرفته است. اینها جریان اقتصاد جهانی را با چنان سیطرهای مطرح میكنند كه هیچ صاحبنظری توان طرح چنین مقولاتی را نداشته باشد. این گروه معتقدند كه اقتصاد جهانی در حال درونیشدن است و دارای اساسی پویاست، این پویایی را هم نیروهای غیر قابل مهار، هدایت میكنند. اینها كنشگران اقتصادی را عاملان اصلی این تغییرات میدانند كه حتی دولت و ملت هم جلودار آنها نیستند و آنها نیز خود را مدیون دولت نمیدانند. از اینرو، هر چه را بازار القا كند، انجام میدهند. در واقع، مزیت اقتصادی راه را باز میكند و دخالت دولتبه قیمت گرانی تمام میشود.نقدهای عمدهاین گروه، كه جهانیشدن را اشاعه لیبرالیسم اقتصادی میدانند، را میتوان به چند دسته تقسیم كرد:
1. اینكه یكپارچگی جهانی پدیدهای بیسابقه نیست. عدهای میگویند كه در اواخر قرن 19 و حتی پیش از آن، در مواردی بین كشورهای اروپایی، حتی گذرنامهای وجود نداشته، رفت و آمدها آزاد بوده و اقتصاد این كشورها ارتباط نزدیكی باهم داشته است. گیدنز سال 1870 - 1914 را مثال میزند و میگوید: هیچگاه مثل آن زمان بازار یكپارچه نبوده است، ولی پیامدهای منفیای هم كه امروزه ذكر میكنند وجود نداشته است.
2. تعداد شركتهایی كه در حال انتقال به یكپارچگی جهانی هستند كم و محدودند. بیشتر شركتها در قالب كشورها، پایهای ملی دارند. تجارت بینالمللی بر قدرت تولید و فروش ملی استوار است. بنابراین، گرایش به یكپارچگی شركتهای بینالمللی امری واقعی نیست.
3. جریان تحرك سرمایهگذاری و اشتغال از سوی شركتهای توسعهیافته معطوف به شركتهای در حال توسعه است. در عین حال، بیشتر سرمایهگذاریهای مقیم خارج در كشورهای پیشرفته متمركز است و كشورهای جهان سوم در تجارت و سرمایهگذاری در حاشیه قرار دارند.
4. این اقتصاد با لیبرالیسم اقتصادی یا چیزی كه به «جهانیشدن» یا «اقتصاد جهانی» مشهور شده است، فاصله زیادی دارد. آنچه مشهود است تمركز جریان تجارت و سرمایهگذاری است و جریان مالی كه در مثلثی با سه راس ژاپن، اروپای غربی و امریكای شمالی دارای اثر است.
5. در این دیدگاه، موضوع صرفا از منظر اقتصادی نقد میشود; معتقدند در صورتی كه جهانیشدن در بعد اقتصادی شكستبخورد، سایر ابعاد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن نیز به چالش كشیده خواهد شد. (3)
سوم. نظریه توجه به نیازهای غیرمادی
شاید بتوان دسته دیگری را در این زمینه مطرح كرد; گروهی باشد كه این پدیده را سطحیتر از آنچه گذشت مینگرند و معتقدند با حفظ اصول و ارزشهای معنوی، میتوان و باید به مبارزه با آن برخاست. این راه با عنایتبه دستاوردهای فرهنگی و ارزشهای از دست دادهشده فرهنگی و معنوی دور از دسترس نیست. شاید عمدهترین معضلات این راه، كه از دیدگاه غربیان بسیار غریب به نظر میآید، ارتباط و امكان رسانیدن پیامهایی است كه ابعاد معنوی را پوشش میدهد. به عبارت دیگر، عنایتبه ابعاد درونی انسان كه در تحلیلهای مربوطبه جهانی شدن تا حدودی مغفول مانده است و انسانیت را تنها از بعد مادیت نمیبیند، بلكه ایجاد تعادل بین نیازهای مادی و معنوی را پی میگیرد. یكی از صاحبنظران غربی در بحث از نیازهای اساسی انسانی، به دو دسته نیاز مادی و معنوی معتقد است. وی معتقد استبه یمن گسترش فنآوری، انسان از نظر تامین نیازهای مادی به حد مصرف انبوه رسیده، ولی از نظر نیازهای معنوی با خسرانهای زیادی روبهروست. ژان ژاك دو پیرو آرامش روحی، تعادل فكری، اعتماد به نفس و تامین اجتماعی را اساس نیاز معنوی میداند و معتقد است در آرامش روحی، آنچه به فرد مربوط میشود وجود روحیه آزادگی و آزادمنشی است و آنچه مربوط به جامعه است وجود عدالت اجتماعی میباشد، بهگونهای كه اگر درآمدها متناسب با كار و كوشش افراد توزیع شده باشد، تعادل فكری از طریق رسوخ دید علمی ایجاد میگردد و با استفاده از هنر و ادبیات، مداومت مییابد. به عبارت دیگر، تعادل فكری به وسیله دید علمی تولید و به وسیله ادبیات و هنر تغذیه میشود. اعتماد به نفس از راه مبارزه با حقارت پدید میآید و تامین اجتماعی نیز فرد را از دستیازیدن به هر عملی برای كسب پول و تامین آتیه خود اعضای خانوادهاش باز میدارد توسل به وحی و آنچه شارع مقدس در قرآن كریم برای رستگاری اشرف مخلوقات خود فراهم آورده است، نیاز به بازشناسی روندی دارد كه دست كم در نیم قرن گذشته صاحبنظران حقوقبگیر از سرمایهداران فراروی مردم گذاشتهاند، به نحوی كه دولتها و سرمایهداران را از عدم دخالت دولت در امور به آنجا میكشاند كه مسؤول همه چیز باشند و «دولت رفاه» را مطرح میكنند و امروز مشق «جهانیشدن» را پس از فروپاشی شوروی ارائه دادهاند. جمهوری اسلامی ایران پیش از گفتوگوی تمدنها لازم استبه بررسی مقولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز دنیا بپردازد و پیامهای مناسبی برای گفتوگو با افراد و دولتهای لائیك بیابد.چهارم. نظریه گیدنز
یك دیدگاه جامعهشناختی پدیده جهانیشدن را دنباله جریانهای قبلی نمیداند، بلكه آن را پدیدهای میداند بسیار جدید و ادعاهای دیدگاه اول را زیر سؤال میبرد. پرچمدار این طرز فكر گیدنز است; جامعهشناس سرشناس انگلیسی. او معتقد است كه جهانیشدن فرایندی صرفا اقتصادی نیست كه بر اساس اقتصاد بازار قابل فهم باشد و نمیتواند به از بین بردن نهادهای گذشته بپردازد. وی جهانیشدن را نه پایان سیاست و نه پایان دولت - ملت، نه پایان خانواده، نه پایان فرهنگ، بلكه در مواردی، آن را تقویتكننده سیاستهای ملی و تصمیمهای محلی میشمارد. گیدنز معتقد است كه جهانیشدن به معنای یكپارچهشدن جامعه جهانی نیست، برعكس موجب میشود تا در برخی از موارد، با تفرق و پراكندهشدن روبهرو گردد. به عبارت دیگر، نباید آن را توسعه نظاممند دانست. او جهانیشدن را نه تنها پدیدهای اقتصادی نمیداند، بلكه معتقد است اصولا پدیدهای چند بعدی است كه پیامدهای بعدی آن در هر گوشه از جهان میتواند اثرات متفاوتی در پی داشته باشد. ستون اصلی جهانیشدن را میتوان در نظریه «ساختیابی» (4) وی جستوجو كرد. او مسائل اجتماعی را در سطح جهانی بررسی میكند و راه حلهایی فراگیر ارائه میدهد. وی از دام تقلیلگرایی امور و مسائل اجتماعی میگریزد و از اینرو، مسائل مربوط به خانواده، حقوق بشر، فقر و دموكراسی را از طریق دیدگاه جهانی مینگرد. به عبارت دیگر، هر چه را در هر جامعه میگذرد، فقط به ذات همان جامعه نسبت نمیدهد، بلكه آن را وابسته به كل جهان میداند. بدینروی، آنچه در جهان سوم میگذرد با مسائل جهان سرمایهداری ارتباطی تنگاتنگ دارد، اما این ارتباط از نوع ماركسیستی نیست.اصول نظرات گیدنز درباره جهانیشدن (5)
نظرات گیدنز درباره جهانیشدن را میتوان در مقولات ذیل تشریح كرد:1- یكپارچگی جهانی:
بنیانگذاران عصر روشنگری قاعدهای بسیار ساده، اما قوی درباره ارتباط بین شناخت انسان، علوم، فنآوری و دنیای خارج داشتند; آنها میگفتند: هرچه بیشتر بتوانیم درباره جهان طبیعت، زندگی و تاریخمان بدانیم، بیشتر میتوانیم طبیعت را مهار و تاریخ را هدایت كنیم. آنها میگفتند: چرا تلاش نكنیم تا به طور عقلانی جهان را بفهمیم؟ سخن ماركس معرف این دیدگاه است: «ما باید تاریخ خود را بدانیم تا تاریخ را بسازیم، تاریخ قبلا ناآگاهانه ساخته شده است. »
امروز مبرهن گردیده است كه اگر آنها درست میگفتند، باید اكنون جهان حتسلطهای سازمان داده شده و قابل پیشبینی بود. از دهه 1980 پوچی چنین برداشتی روشن شد و آنچه ماركس میگفت و میخواست، برعكس شد. امروز جهان با ریسكهای مختلفی روبهرو است. ما امید بر سلطه جهان را از دست نمیدهیم، ولی واقعیت این است كه اگر نخواهیم آن را جهان رها شده بدانیم، باید بپذیریم كه این جهان از عدم قطعیتهایی رنج میبرد. جالب آنكه برخی از این عدم قطعیتها از جایی برمیخیزد كه نقطه امتیازمان بوده است; یعنی فنآوری. اكنون مشكل اساسی ما این است كه جهان رها شده از سیطرهمان را به قلمرومان برگردانیم. بشر به مقررات و مهار و هدایت آگاهانه انسانی بیشتری نیاز دارد و ناچاریم رؤیاهای فیلسوفان عصر روشنگری را كنار بگذاریم. از اینرو، ما باید به پدیده یكپارچگی جهانی توفیق پیدا كنیم. در غیر این صورت، نمیتوانیم دانشمندی اجتماعی باشیم كه توان مطالعه پدیدههای پیچیده را دارد.
عدهای به این یكپارچگی شكاك و مظنون هستند و میگویند: هیچ چیز جدیدی وجود ندارد و شك دارند كه جهان یكپارچه شود. این گروه معتقدند كسانی با انگیزههای سیاسی به این بحث دامن میزنند و به این بهانه كه باید از نظامهای رفاهی كارگران بكاهیم و حمایت از آنان را كم كنیم تا بتوانیم در بازار یكپارچه جهانی قدرترقابتبهدستآوریم، درصدداستثمار كارگران هستند; یعنی راستهای افراطی. در پاسخ، این عده میگویند: در قرن گذشته، كه حتی كشورهای اروپایی از همدیگر گذرنامه نمیخواستند و چنین بازاری وجود داشت، ولی چنین اثری دیده نشد. آنها میگویند: در سی، چهل سال اخیر تغییری رخ نداده است كه بتوان بحث از یكپارچگی و یا نظام جهانی كرد. پل هرست Paul Hirst و گراهام تامسون Grahame Thompson نقد این نظر را در كتابی به نام جهانیشدن در مظان سؤال (6) مطرح كردهاند. در مقابل این گروه، افراطیون قرار دارند كه از آنها یاد شد; اومای ژاپنی معروفترین آنهاست. اومای مینویسد: در كمتر از سیسال دیگر، دویستیا سیصد شهر به طور گسترده، جانشین دولت - ملتخواهند شد و دولت - شهرها و دولتهای منطقهای مهمتر خواهند شد; چرا كه مستقیما وارد اقتصاد یكپارچه جهانی خواهند شد.
از بین این دو گروه، گیدنز با گروه دوم - یعنی افراطیون - هم نظرتر است، ولی او میگوید: بسیار دشوار است كه با نگاه به آمارهای مالی و اقتصادی، نتیجه بگیریم كه جهان به سمتیكپارچگی سیر میكند. او میگوید: میتوان از هر دو طرف حمایت كرد; زیرا اقتصاد از عوامل سوقدهنده به یكپارچگی است، ولی جهانیشدن فقط اقتصادی نیست; جهانیشدن چند بعدی است و به دستهای از تغییرات مربوط میشود كه بعضی سیاسی، بعضی فرهنگی و بعضی اجتماعی هستند. یكپارچگی جهانی استحاله نهادهای اساسی است كه فقط تحت تسلط نیروهای اقتصادی نیستند. جهانیشدن منشوری سه وجهی است كه فشار به پایین آن احیای ناسیونالیسم است (همچون تكه تكه كردن یوگسلاوی) و فشار به بالای آن جهانیشدن است و فشار به اطرافش ایجاد مناطق جدید اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی كه گاهی مرزها را نیز در مینوردد.
جهانیشدن دارای دو قطب دیگر نیز هست: یكی فردیشدن كه قطب شخصی جهانگرایی است و دیگری جهانیشدن نهادهای بزرگ. «فردیشدن» به معنای «ایجاد هویتشخصی» است كه روندی آزادساز است; آزاد از تاثیر آداب و سنن و زیرپا گذاشتن فرهنگ سنتی. این روند - یعنی ایجاد یك هویتشخصی - وحشتناك نیز هست. مثال زنان بهترین نمونه آن است. زن بودن در گذشته، به معنای اهل زندگی بودن، مادر بودن، بچهدار شدن و تحت ریاست مرد بودن - به معنای مسؤول زندگی اقتصادی - بود، اما امروز در دنیای غربی، این وضع كاملا فرق كرده است. امروز زنان به گونه دیگری به موضوع مینگرند. این هویت موجب شده است زن زیر بار مسؤولیتهای قبلی نرود و آن را ظلم بداند. داستان «فمینیسم» از همین قرار است. امروز سؤال زنان غربی این است: آیا باید ازدواج كرد؟ آیا باید بچه داشت؟ به این دلیل، 25 درصد - یعنی یك چهارم - زنان زیر سی سال سن در كشورهای جامعه اروپا، به طور جدی بچه نمیخواهند و میزان زاد و ولد در برخی از كشورهای اروپایی به 1/1 تا 2/1 درصد تنزل كرده است. خانوادههای تك سرپرست امروزه یك سوم خانوادههای انگلستان و فرانسه را تشكیل میدهد. و جالبتر اینكه بورگس در كتاب خود تحت عنوان ساختن پدر نوین، كه در سال 1997 منتشر شده، آورده است كه زنان ازدواج نكردهصاحب بچه 50 درصد كل خانوادهها را در كشورهای اسكاندیناوی تشكیل میدهند.
لیبرالها از این وقایع استقبال میكنند و میگویند: این موضوع نشان میدهد كه زنان و مردان از قید و بند خانواده سنتی، ازدواج سنتی و تمایلات سنتی رهایی پیدا كردهاند.
2- دولت - ملت:
گیدنز معتقد است: دولت - ملت زوالناپذیر است و با جهانیشدن از بین نمیرود; زیرا هنوز هم دارای قدرتی اساسی است. امپراتوریها مثل شوروی ناپدید شدهاند. اگر شركتی بسیار ثروتمند شود، مثل «اكسون» ، كه درآمد سالیانهاش ده برابر برخی از كشورهاست، با این وجود، قدرت ملت را ندارد; زیرا سرزمین ندارد. ملتها قدرت نظامی و ابزار مهار خشونت را در اختیار دارند، ملتها سرزمین دارند، ولی شركتها فاقد آن هستند; ملتها نه تنها مسؤول تاسیس چارچوبهای اساسی قانونی هستند، بلكه ساختارهای قانونی شركتها را نیز تعیین میكنند. قدرت سیاسی و یا رهبری سیاسی فقط یك مفهوم نیستند، بلكه واقعیتی است كه هنوز اهمیت دارد و به زودی نمیتوان اثرات اجتنابناپذیر آن را از بین برد.
گیدنز معتقد استشكل ظاهری دولت - ملت در حال تغییر است و نه نابودی; به عبارت دیگر، ماهیت مطلقه حاكمیت كشورهایی همچون شیلی و پینوشه را زیر سؤال برده، ولی حاكمیت دولت - ملت را در این كشورها نابود نكرده است.
نكته جالب توجه اینكه گیدنز این موضوع (توسعه یكپارچگی جهانی) را توطئه غربیها میداند و موجب توسعه قدرت آنها در جهان، كه موجب فساد و ویرانی فرهنگهای سنتی میشود. امریكا، كه خود را ابر قدرت جهان میداند، در غیبتشوروی، خود را قدرت مسلط میشمارد و برای خود موقعیتی تصور میكندتابه كمك آن، اقتصاد جهانی مطابق علایق وی تغییر شكل و ماهیت دهد.
گیدنز میپذیرد كه جهانیشدن پدیدهای غربی است، ولی تسلط امریكا را بر این جریان باور نمیكند; زیرا یكپارچگی جهانی را پیچیدهتر و غیرمتمركزتر از آن میداند كه كشوری بتواند ادعای هدایت و یا تسلط بر آن كند. او میگوید: هر كشوری، اعم از غربی و غیرغربی، در این جریان مؤثر است. این باور را كه یكپارچگی جهانی منشا نابرابریهای اقتصادی رو به گسترش در جهان است، نمیپذیرد; در عین حال، حمایت از اقتصاد داخلی را بیرون از چارچوب نظام جهانی و نیز حامی و یاور كشورهای فقیر نمیداند.
3- ریسك:
گیدنز درباره ابعاد دیگر یكپارچگی جهانی نظراتی دارد. برای مثال، درباره ریسك معتقد است كه در بررسی ماهیت تغییراتی كه به دنبال این پدیده مطرح میشود، یكی هم شامل آگاهیهای درونی و هویت افراد - كه خیلی هم شخصی هستند - میشود; مثلا، او از پیشرفتهای علمی بحث میكند و با ذكر نمونههایی درباره گرمشدن زمین، موضوع احتمال بروز خسارات برای شركتهای بیمه، مضر بودن مشروبات الكلی و مانند آن را مطرح مینماید كه تا چندی پیش نظرات دانشمندان غیر از این بود.
گیدنز به مقوله ریسك توجه میكند و معتقد است كه این مقوله امروزه از مهمترین موضوعات علوم اجتماعی محسوب میشود. به موضوعاتی مثل جنون گاوی، تب برفكی و سایر بیماریهای ژنتیكی نگاه كنید كه به قول او، از صفحات آخر روزنامهها نقل مكان كرده و به صفحات اول نشریات مهم رسیدهاند. وی میگوید: ریسك اكنون به درون حیاتها رخنه كرده واز راههای گوناگون وارد آن شده است. مسائل متنوع مربوط به رژیمهای غذایی از یك سو، و اقتصاد یكپارچه جهانی از سوی دیگر، بحران اقتصادی در آسیا و مسائل متنوع زیست محیطی، همه ریسكهای محیطی هستند. نظام «دولت رفاهی» طراحی شده بود تا از انسانها در مقابل بیماری، ناتوانی، بیكاری و طلاق حمایت كند و یا حتی فكری برای سوانح طبیعی مثل زلزله بنماید، در حالی كه امروزه بیش از قبل، این موضوعات نگرانی پدید آورده و مشكلزا شدهاند. در گذشته، مردم با این خطرات آشنا بودند و برای هر كدام توجیهی داشتند.
امكان مهار طبیعت از طریق علوم و فنآوری اعتقادی است كه محرك توسعه تمدن صنعتی غرب شد و با پیشآمدن «مدرنیته» با جامعهای روبهرو میشویم كه چشم به تغییر آینده دوخته است. فیلسوفان عصر روشنگری آینده را سرزمینی میدانستند كه میتوان آن را به دست آورد و تسخیر كرد و در نتیجه، تاریخ را برای نسل بشری تغییر داد. بدینسان، ظهور ریسك با توسعه جامعه غربی نوین و تلاشهایی برای مهار آینده همراه بود; چیزی كه به بشر امكان مهار طبیعت را میداد. از دید جامعه غربی، برای سیطره بر جهان، باید آینده را مهار كرد و نمیتوان آینده را مهار كرد مگر آنكه بین ریسك و امنیت و سلامتی و بیمه توازن برقرار نمود. با شدت گرفتن یكپارچگی جهانی، ساختار ریسك در حال تغییر میباشد و این ساختار به طور وسیعی، از طریق نیروهای یكپارچهكننده تغییر كرده است. امروزه معتقدند كه در جهان خارجی، چیزهای كمی وجود دارد - مثل آب و هوا یا جغرافیای فیزیكی كه تحتتاثیر فنآوری بشری یا انسان قرار نمیگیرد. از اینرو، حتی از «پایان طبیعت» بحث میكنند. كشش بشر به سوی مواد غذایی طبیعی رشدیافته و عقیده بازگشتبه روش طبیعی زندگی واكنشی به مقوله پایان طبیعت است.
4- سنتزدایی:
این نكته مهم دیگری است كه در ذات جهانیشدن قرار دارد یا آنچه به عنوان «پایان سنت» از آن نام میبرند. گیدنز با این مقوله مخالفت میكند و میگوید: پایان سنت (7) به معنای ناپدیدشدن سنت نیست، بلكه منظور آن است كه سنت كمتر از گذشته در زندگی ما مؤثر است و یا اینكه زندگی را تغییر میدهد. در همه جوامع، از گذشتههای دور، سنتها چشمانداز فعالیتهای افراد بودند; زیرا سنتها نتیجه تجربه طولانی نسل بشر بوده است. با قبول این تعریف كه فرد و یا افرادی نیازمند (احساس كمبود) برای ارضای این نیاز، رفتاری را انجام دادهاند كه مورد قبول و تقلید دیگرانی كه همان نیاز را داشتهاند قرار گرفته و پس از مدتی تكرار، تثبیتشده و به صورت رسم درآمده است. رسمها نیز حیات دارند و به دنیا میآیند و میمیرند، ولی برخی از آنها مدتهای مدید زنده میمانند. از اینرو، تبدیل به سنت میشوند; یعنی رسمهای پایدار جوامع كه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
سنتها تا حدی تصمیمات را از دست ما خارج میساخت; مثلا، وقتی دختر یا پسری به سن بلوغ میرسید، طبق سنت میبایست ازدواج كند و این دورنمای ازدواج فراروی آنها و اعضای جامعه بود. برای مثال، تولید مثل مانند امروز مهار نمیشد. برای یك زن پاكدامن مقدر بود كه ازدواج كند و بچهدار شود و تعدادی بچه متناسب با ساختار فیزیكی و سلامتی خود داشته باشد. ولی اكنون میتوان به افراد توصیه كرد كه چه وقتبچهدار شوند؟ اصلا بچهدار بشوند یا نه؟ یا اصلا برای ارضای غریزه جنسی ازواج كنند و یا از بازار آزاد استفاده كنند؟ امروزه فنآوری حتی اجازه داده است تا نوع بچه خود را نیز تعیین كنند، به این صورت كه بیش از تولد، سونوگرافی كنند و به ذكور و یا اناث بودن بچه متولد نشده پی ببرند و اگر جنس مورد نیاز نبود، آن را سقط كنند (به رغم منع دین و یا مذهب) . گیدنز میگوید: سستشدن سنت را میتوان چنین تعبیر كرد كه عقیده تقدیر بیشتر عقبزده شده است. مفهوم ریسك - كه مورد بحث قرار گرفت - با سستشدن سنت و یا عقبنشینی از تقدیر گره خورده است. عقبنشینی از سنت را میتوان عامل تغییر ماهیت ازدواج در جوامع غربی دانست. در نسل پیش، ازدواج به نحو گستردهای توسط سنتساخته و پرداخته میشد و شخص متاهل بود و یا دختری ترشیده و پسری عزب. امروز سنتزدایی در ازدواج، در غرب برای خود داستانی دارد، حتی كار را به جایی رسانیده است كه مردان در خانه بمانند و زنها در بیرون از خانه كار كنند; این هم در صورتی است كه ازدواجی صورت بگیرد، وگرنه ازدواج همجنسها كه بحث دیگری دارد و داستان دیگری را پدید آورده كه رشد منفی جمعیت در كشورهای پیشرفته صنعتی نمودی از این رفتار است. گیدنز معتقد است: «نهاد ازدواج همیشه شما را درگیر ریسك میكند. اما همین نهاد در بسیاری از تصمیمات شما دخالت دارد; همچنان كه طبیعت قبلا چنین میكرد. اكنون كه ما در این كارها دخالت كرده و آنها را در معرض روند تصمیمگیری قرار دادهایم، ریسك همیشه به درون میخزد. » (8)
یكپارچگی جهانی تمایل دارد اجتماعات را سنتزدایی كند; همچنان كه جنبشهای سیاسی را. از اینرو، ملاحظه میشود كه در سالهای اخیر، به ویژه پس از فروپاشی نظام كمونیسم، مسائل گوناگونی از جانب سازمانهای تحت نظر سازمان ملل - مثل زنان و جامعه مدنی - در كشورهایی با مسائلی بسیار جدیتر مطرح شده و روزنامهها و رسانهها آگاهانه و یا ناآگاهانه به آنها دامن میزنند. برای شناختبازی نظام جهانی، به یك مثال دیگر توجه كنید: وقتی در دهه 1930 - 1940 سیگار در سطح وسیعی وارد بازار غرب و سپس دیگر كشورها شد، پزشكان از آن به عنوان مادهای آرامشبخش یاد كردند و افرادی كه سیگاری میشدند از خطرات و ریسكهای آن خبر نداشتند. اما پس از سی سال بعد، اثرات زیانبار آن را مشاهده كردند و امروز نهضت مبارزه با دخانیات، جهانی شده است. امروز رایانه بازار جهان را در تسخیر خود دارد، ولی كسی میتواند اطمینان بدهد كه این وسیله انسان را كور، كر، ، دچار آلزایمر، بیماریهای مغزی و مانند آن نمیكند و یا تلفن همراه كه قطعا معلوم شده است روی مغز اثر دارد.
آنچه امروز ما گرفتار آن شدهایم و نظام جهانی به ما تحمیل كرده این است كه همگی در مواجهه و تماس با ماهیتخاص، قابل تغییر و بیثبات فعالیت علمی هستیم. امروزه همه عرصههای زندگی ما در معرض گفتوگوی همراه با آزادی عمل است، در حالی كه هیچ متخصصی نظری نهایی اعلام نمیكند; روزی میگویند: ویتامین ث بخورید، روز دیگر میگویند: ضرر دارد، دست نگه دارید; روزی میگویند: نمك برای فشار خون سم است; روز دیگر میگویند: غلط كرد آنكه این حرف را زد، خیلی هم خوب است، چون این شیوه را روی صد نفر در بیمارستانی در هوستن آزمایش كردیم، خیلی هم خوب بوده است. چه كسی اثرات رایانه، تلفن همراه و ماهواره را در زندگی خصوصی و اجتماعی حتی پزشكی ما آزمایش كرده و آن را برای سلامتی جسمی و اجتماعی ما تضمین كرده است.
حكایت ما با غرب صنعتی حكایت كسی است كه وارد اتاقی شد و چون حاضران مطلبی را مطرح كرده و در حال خندیدن بودند، تازه وارد هم شروع به خندیدن كرد. كسی كه ناظر اوضاع بود، از تازه وارد پرسید: شما كه اكنون وارد اتاق شدهاید، به چه میخندید؟ در پاسخ شنید كه من به آقایان، كه از اعاظم هستند، اعتماددارم;ایشانكه بیخودی نمیخندند. به همین دلیل، به آقایان تاسی كردم! گیدنز از واژهای نام میبرد كه در جای خود، قابل توجه است; او میگوید: آیا میتوانیم نمایندگانی از مصرفكنندگان را مامور كنیم كه در این مورد نظارت داشته باشند؟ آیا دولت این وظیفه را بر عهده دارد و واقعا از پس آن برمیآید؟ 5- تقابل سنت و تجدد: برای شروع بحثبه مقوله آب در كشور توجه كنید. ایران همواره كشوری كم آب بوده; زیرا سوای تغییرات جوی، كه برای آن نیز دورانهای ده ساله و سیساله نیز یافتهاند، ایران از دیر باز، كشوری كم آب بوده است، خاصه بخش مركزی و مناطقی كه از دو رشته جبال البرز و زاگرس فاصله كمی داشتهاند. بر این اساس، سنتهایی در مورد استفاده از آب در كشور، به خصوص مناطق كم آب حاشیه كویر داشتهایم; به طوری كه نزدیكی و دوری خانه به آب و یا حتی مزارع به این مایه حیات نه تنها در قیمت آنها موثر بوده، بلكه تا حدی شخصیت اجتماعی ساكنان نزدیك به آب را نیز به دنبال داشته است. ما از قطره آب به خوبی استفاده میكردهایم و در برخی مزارع، چند محصول با هم میكاشتیم تا از آب استفاده بیشتری بكنیم. نگهداری آب باران در بركهها و یا در برخی مناطق در آب انبارها، حفر قنوات، ایجاد منابعی در زیر زمین برای نگهداری آب قنات در ایامی كه به آب زراعی نیازی نیست - مثل زمستان - و یا استفاده از آن برای زه كشی اراضی، غرس درختان در كنار نهرها برای ممانعت از تابش خورشید در تابستان و كم كردن پرت آب، ریختن خاك رس به جوی آب برای بستن خلل و فرج نهرهای طولانی، استفاده شرب از آب قنات در پایابها تا پیش از استفاده حیوانات، آبیاری با كوزه (حفر كوزههای گلی در كنار نهال و پر كردن آنها پس از تخلیه تدریجی) و مانند آن نیز از جمله كارهای ما بوده است.
فرهنگ آب، خود مقولهای مفصل است. اما به یكباره، با حفر چاه عمیق (مدرنیته) قناتها را خشكاندیم، با مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها، مصرف سرانه آب را از 50 لیتر روزانه به بیش از 250 لیتر روزانه رساندیم، تهران و شهرهای بزرگ را هم گسترش سطحی دادیم و هم بر ارتفاع آنها افزودیم، شیوه مصرف آب را از فرنگیها گرفتیم و همچون فرنگی، كه حمام را نمیشناخت (به سفرنامهها خاصه مربوط به فرانسه نگاه كنید و یا به فیلمهایی كه از گذشته غرب میسازند و در آن با یك تشت آب و حولهای بدن خود را خیس میكنند) ، حمام را به داخل اتاق خواب بردیم و برای اینكه بچهها مادر را با لباس زیر نبینند، برای كودكان نیز حمام جداگانه ساختیم، دوش گرفتن هر روز صبح را از صبحانه واجبتر دانستیم و . . . نتیجه این شد كه مثل شورویها، كه كمبود محصول كشاورزی خود را هفتاد سال به گردن خشكسالی گذاشتند، ما هم شروع كردیم و به بهانه خشكسالی، از تهران شروع كردیم و آب را نوبتی نمودیم! شهرهای دیگر هم چون همیشه منتظرند ببینند تهران چه میكند، آنها هم شروع كردند، در حالی كه میزان بارندگی بسیاری مناطق امسال از سال گذشته كمتر نبود، بلكه بیشتر هم بود. خلاصه آنكه با بیآبی مواجه شدهایم و معلوم نیست وقتی اجازه برجسازی چندین طبقهای میدهند چه فكری میكنند و اكنون كه با پنجطبقهسازی نیمی از كوچههای تهران در حال ساخت و ساز هستند، چه جوابی برای بیآبی دارند!
گیدنز معتقد است كه بسیاری از سنتها را از قرن نوزدهم و در جهت استفادههایی كه بر آنها متصور بوده، غربیها ساختهاند، به ویژه در كشورهای تحت استعمار خودشان.
یكی از صاحبنظران، اریك هابز بام Hobsbawm Eric ، معتقد است: چون این سنتها ابداعی هستند و بر اساس الگویی آگاهانه ابداع شدهاند، سنتی واقعی نیستند و آنها را از سنتهای اصیل متمایز میكند. سنتهای گذشته روند پیدایشی متفاوت دارد. برخی - همانگونه كه اشاره شد - از طریق جامعه بنا گذاشته شده و مردم آنها را پدید آوردهاند و برخی با قدرت پیوند داشتهاند.
گیدنز معتقد استسنتهای اصیل داری ویژگیهایی هستند:
1. حقیقتسنت، تشریفات و آیین است و محدود به عرف میباشد. اصالتسنت در تشریفات مذهبی است و سنت قدرتش را از آنها میگیرد و آیینها محور هر چیز سنتی است.
2. سنتحالتی جمعی دارد; یعنی به چیزی كه فردی باشد «سنت» اطلاق نمیشود. رفتارهای فردی گاهی با وسواس و اجبار مطرح میشود.
3. به تعبیر گیدنز محوریت كمتری دارند، در حالی كه متخصصان قشر وسیعتری از جامعه را تشكیل میدهند.
4. عنصر سنتبا تجربهگرایی بنیادی امروزه عنصری هیجانی و احساسی به وجود آورده است. (9)
تاكنون به رغم نوشتن كتب و مقالات فراوانی درباره «مدرنیته» كمتر كسی مطلبی جامع و كامل نسبتبه سنت نوشته است. گیدنزمعتقد است: دو روند در جهان مطرح هستندكه ارتباطمارا با سنت تغییر میدهند و عواقب فریبندهای را مطرح میكنند:
اول آنكه در این عصر، كشمكش بین تجدد و سنتبه تنهایی - مسالهای جهانی شده است. سنتبه صورت نسبی، با روشی «غیراندیشیدنی» به حیات خود ادامه میدهد; با اینكه سنتها تغییرپذیر هستند، ولی به شیوهای تجربی پدید آمده و با آن زندگی كردهایم. امروزه با هجوم و سیطره تجدد، امكان ندارد تا سنت را به روش سنتی تجربه كنیم. امروزه بیش از همه، كالاییشدنفرهنگغربیرامیشناسند و آن را بر سنت ترجیح میدهند و توجه به سنت را با این سؤال كنار میگذارند: «چرا اینگونه زندگی كنیم؟ »
دوم موضوعی است كه تحت عنوان «رادیكالیزهشدن مدرنیته» از آن یاد میشود; یعنی بازكردن درهای زندگی به روی هرچه نو و جدید است و با تكیه به حق انتخاب و حق تصمیمگیری، كه بنیادگرایی آن را پشتسر میگذارد. از آنجا كه غربیها زندگی روزمره را سنتزدایی كردهاند از اینرو، روش خود را به انحای گوناگون به سایر كشورها القا میكنند. ولی قابل توجه آن كه در دنیای كنونی اطلاعات، و در دورهای كه از «دهكده جهانی» یاد میشود، هنوز سنتها در بسیاری از كشورها حیاتی زنده دارند. شاید بتوان گفت: امروز بین «سنت» و «مدرنیته» گفتوگو مطرح شده است. این خود بحث دیگری است كه مجال دیگری میطلبند.
پینوشتها:
1- این مفهوم (جهان رهاشده) را در ترجمه جمله World Runaway به كار برده شده است. گیدنز در 14 جلسه سخنرانی در سالهای پایانی قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یكم مطالبی را در تبیین و نقد جهانیشدن مطرح كرده است كه در مجموع، نظرات وی را در این مقاله نشان میدهد. این كتاب به همت جناب آقای دكتر سعیدی به فارسی برگردانده شده و انتشارات علم و ادب آن را منتشر كرده است.
2- اومای از طرفداران جدی مقوله «جهانیشدن» است. كتاب او در سال 1995 تحت این عنوان منتشر شد:
Ohmae, Kenichi, The End of the nation-state; The Rise of Regional Economies ( London, Harper Collins, 1995).
3- برای این بحث، از چند سخنرانی گیدنز تحت عنوان «جهانی شدن» استفاده شده است.
4- theory of Structuration.
5- این قسمت عمدتا از سخنرانی گیدنز تحت عنوان «یكپارچگی جهانی» اقتباس شده كه در نوامبر سال 1999 در بنگاه سخنپراكنی بریتانیا ارائه گردیده است.
6- Globalization in Question.
7- Detraditionlization.
8 و 9- آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهرصبوری، تهران، نشرنی، 1373، ص60-61
سایر منابع
- نگارنده، تامین اجتماعی، چاپ پنجم، مشهد، انتشارات دانشگاه امام رضاعلیه السلام، 1377;
- آنتونی گیدنز، گفتارهایی درباره یكپارچگی جهانی; جهان رهاشده، ترجمه عبدالوهاب سعیدی، تهران، علم و ادب، 1379
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}